عشق حقیقى و مجازى
عشق حیوانى و الهى، مانند خدا و انسان، حق و باطل، روز و شب، یک جا جمع نمی ىشوند. وقتى مقابل هم قرار بگیرند، هم دیگر را دفع مىکنند، ولى دو عاشق
مجازى، مانند یک پسر و دختر، که عشق ایشان حیوانى است، به شدت همدیگر را جذب مىکنند. یوسف و زلیخا به شدت هم دیگر را دفع مىکردند. زلیخا اظهار علاقه مىکرد ؛ ولى یوسف مىگفت : من به تو هیچ میلى ندارم. این درگیرى تا ده سال ادامه داشت تا این که بدون هیچ جرمى، یوسف را به زندان انداخت. وقتى با بى احترامى او را در زندان انداختند، اولین بار که با خود حدیث نفس مىکرد، با حالتى عاشقانه به خداوند عرض کرد :
« قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا یَدْعُونَنِى إِلَیْهِ … »
زندگى در آن کاخ، براى من تلخ بود. الان راحت شدم ؛ یعنى زیباترین زن مصرى براى یوسفى که عشق حیوانى نداشت، تلخ بود. یوسف، زلیخا را تاریک و به صورت یک دیو ماده مىدید. چشم و زبان او چشم و زبان دیگرى بود.